سخت ترین دوران بچه داری: خلاصه تجربیات نی نی سایت
بچه داری، سفری پر از عشق و چالش است. با وجود تمام شیرینی ها، لحظاتی وجود دارند که طاقت فرسا به نظر می رسند. در این پست، به خلاصه ای از تجربیات مادران در نی نی سایت در مورد سخت ترین دوران های بچه داری می پردازیم.
سه ماهه اول بارداری:
حالت تهوع صبحگاهی، خستگی مفرط و تغییرات هورمونی.ماه های آخر بارداری:
سنگینی وزن، کمر درد، بی خوابی و استرس زایمان.هفته های اول پس از زایمان:
درد ناشی از بخیه ها، خونریزی، انقباضات رحم و مشکلات شیردهی.شب بیداری های نوزاد:
کم خوابی و خستگی مفرط مادر.کولیک نوزاد:
گریه های بی امان و بی قراری نوزاد که درمان مشخصی ندارد.دندان درآوردن نوزاد:
درد، بی قراری، تب و اسهال.بیماری های نوزاد:
نگرانی و استرس برای سلامتی نوزاد، شب بیداری ها برای مراقبت از او.از شیر گرفتن:
مقاومت کودک، گریه و بی تابی.شروع غذای کمکی:
امتناع کودک از خوردن غذا، حساسیت های غذایی و نگرانی از تغذیه کافی.راه رفتن کودک:
زمین خوردن های مکرر، خطر آسیب دیدگی و نیاز به مراقبت مداوم.حرف زدن کودک:
تلاش های ناموفق برای برقراری ارتباط و درک نیازهای کودک.مرحله “نه گفتن” کودک:
سرسختی و لجبازی کودک.از پوشک گرفتن کودک:
چالش های آموزش توالت رفتن و شب ادراری ها.بیماری های دوران کودکی:
آنفولانزا، سرماخوردگی، آبله مرغان و نگرانی برای سلامتی کودک.شروع مدرسه:
اضطراب جدایی، مشکلات یادگیری و نگرانی از تعاملات کودک با همسالان.دوران نوجوانی:
تغییرات هورمونی، مسائل مربوط به هویت و استقلال و چالش های ارتباطی.این دوران ها، هر کدام با چالش های خاص خود همراه هستند و نیازمند صبر، حوصله و حمایت اطرافیان هستند.
سختترین دوران بچهداری از نگاه مادران نینیسایتی
شب بیداریهای بیامان
بسیاری از مادران در نینیسایت، شببیداریهای نوزاد را به عنوان یکی از سختترین چالشهای دوران نوزادی ذکر کردهاند. خواب نامنظم نوزاد و بیدار شدنهای مکرر در طول شب، مادر را به شدت خسته و فرسوده میکند.
فقط وقتی بچهات تا صبح هر یک ساعت بیدار شه و گریه کنه میفهمی بیخوابی یعنی چی!من یادمه تا ۶ ماهگی درست نخوابیدم. همش فکر میکردم دارم خواب بچه رو میبینم!بعضیها میگن باید به صداهای بچه عادت کنی ولی من بعد از دو سال هنوزم با کوچکترین صدایی از خواب میپرم!حتی وقتی بچه خوابه هم خوابت نمیبره چون همش استرس داری کی دوباره بیدار میشه!یه راهکار خوب پیدا کردن یه روتین خواب مناسب برای بچه هست، هرچند همیشه جواب نمیده!شاید بهترین راه اینه که از کسی کمک بگیری تا بتونی یه کم استراحت کنی.
کولیک و دلدردهای نوزادی
دلدرد و کولیک نوزاد یکی دیگر از مشکلات رایج در بین نوزادان است که میتواند برای مادر بسیار ناراحتکننده باشد. گریههای مداوم و بیقراری نوزاد در این دوران، تحمل آن را برای والدین دشوار میکند. تا حالا گریه یه بچه سه ماهه رو که از درد داره به خودش میپیچه دیدین؟ اون موقع دلتون میخواد زمین دهن باز کنه!همه راهی رو امتحان کردم. قطره، دارو، ماساژ. . . هیچی جواب نداد. فقط گذر زمان کمک کرد. بعضی ها میگن رژیم غذایی مادر هم تاثیر داره. لبنیات نخوردم، حبوبات نخوردم. . . بازم فایده نداشت!اصلا حس میکنی هیچ کاری از دستت برنمیاد و این بدترین قسمتشه. فقط بغلش میکردم و باهاش گریه میکردم. حس میکردم اونم داره درد میکشه. متاسفانه درمان قطعی نداره و باید صبور باشی تا خودش خوب بشه.
دندان درآوردن
دندان درآوردن نوزاد با علائمی مانند بیقراری، تب، اسهال و لثههای ملتهب همراه است. این دوران برای نوزاد و والدین هر دو سخت و طاقتفرسا است. هر بار که میخواست دندون دربیاره انگار دنیا داشت تموم میشد. اصلا یه بچه دیگه میشد!تب و اسهال امونش رو بریده بود. هیچی نمیخورد و فقط گریه میکرد. دندون گیر، ژل، ماساژ لثه. . . همه اینا فقط یه کم آرومش میکرد. بدترین قسمت اینه که نمیتونی کاری براش بکنی و فقط باید تحمل کنی. بیخوابی شبها هم اضافه کن به این ماجرا. کلا زندگی مختل میشه!من یادمه همزمان داشت چند تا دندون درمیاورد. بیچاره خودم!
از شیر گرفتن
فرآیند از شیر گرفتن نوزاد میتواند برای مادر و کودک هر دو چالشبرانگیز باشد. وابستگی عاطفی نوزاد به شیر مادر و تغییرات هورمونی در بدن مادر، این دوران را سختتر میکند.
من خیلی دلم میخواست شیر خودمو بدم ولی مجبور شدم زودتر از شیر بگیرمش. خیلی عذاب وجدان داشتم. هر بار که میخواست شیر بخوره گریه میکرد و من دلم میسوخت. سعی کردم با غذاهای خوشمزه و بازی سرگرمش کنم ولی باز هم بهونه میگرفت. این دوران برای من خیلی سخت بود چون حس میکردم دارم یه چیزی رو ازش میگیرم. بعضی ها میگن باید قاطع باشی ولی من نمیتونستم. قلبم درد میگرفت. کم کم عادت کرد ولی هنوزم بعضی وقتا یادش میفته و دلش میخواد.
بیماریهای مکرر
نوزادان و کودکان به دلیل ضعف سیستم ایمنی، بیشتر در معرض ابتلا به بیماریهای مختلف قرار دارند. سرماخوردگی، اسهال، استفراغ و سایر بیماریها میتوانند دوران کودکی را برای والدین سخت و پر استرس کنند. همش مریض بود. یه هفته خوب میشد دوباره مریض میشد. خسته شده بودم از دکتر و دارو!وقتی مریض میشد اصلا غذا نمیخورد و ضعیف میشد. همش نگران بودم که یه وقت چیز جدی نباشه. شب ها باید بالاسرش بیدار میموندم تا تبش بالا نره. دیگه خودم هم مریض شده بودم از بس بهش رسیدگی کردم. به نظرم تقویت سیستم ایمنی بچه خیلی مهمه تا کمتر مریض بشه.
واکسیناسیون
واکسیناسیون اگرچه برای حفظ سلامت کودک ضروری است، اما به دلیل درد و تب بعد از واکسن، میتواند برای والدین استرسزا باشد. هر واکسن یه کابوس بود. همش گریه میکرد و من نمیتونستم آرومش کنم. تبش که بالا میرفت دیگه نمیدونستم چیکار کنم. همش فکر میکردم دارم بهش آسیب میزنم. ولی خب میدونستم که برای سلامتیش لازمه. بهترین کار اینه که قبل و بعد از واکسن بهش قطره استامینوفن بدی. بغلش کن و نوازشش کن تا حس کنه که پیششی.
شروع غذای کمکی
شروع غذای کمکی و آشنا کردن نوزاد با طعمهای جدید، میتواند با چالشهایی مانند امتناع کودک از خوردن غذا، حساسیت غذایی و مشکلات گوارشی همراه باشد. هر قاشق غذا رو که بهش میدادم انگار داشتم جون میکندم. اصلا نمیخورد!همه غذاها رو تف میکرد بیرون. فکر میکردم داره لج میکنه!یه بار بهش موز دادم صورتش پر جوش شد. فهمیدم حساسیت داره. واقعا نمیدونستم چی بهش بدم که هم خوشش بیاد هم براش مفید باشه. بهترین راه اینه که کم کم و با حوصله بهش غذا بدی. میتونی از پوره های ساده شروع کنی و کم کم طعم ها رو اضافه کنی.
مراحل رشدی و جهشهای ناگهانی
مراحل رشدی کودک مانند غلت زدن، نشستن، راه رفتن و صحبت کردن، با تغییرات رفتاری و نیازهای جدید همراه است که میتواند برای والدین گیجکننده و خستهکننده باشد. یهو یه کاری رو شروع میکرد که اصلا انتظار نداشتم. مثلا یهو شروع کرد به چهاردست و پا رفتن!تو هر مرحله انگار یه بچه جدید میشد. اخلاقش، رفتارش، همه چیز عوض میشد. بعضی وقتا نمیدونستم باید چیکار کنم و چطوری باهاش رفتار کنم. خوندن کتاب و مقاله خیلی کمک میکنه که بدونی تو هر مرحله باید چیکار کنی. هر بچه ای با بقیه فرق داره پس نباید خودتو با بقیه مقایسه کنی. فقط سعی کن باهاش همراه باشی و بهش کمک کنی.
ترس از آسیب دیدن
نگرانی و ترس از آسیب دیدن نوزاد، یکی از دغدغههای همیشگی والدین است. زمین خوردن، سوختگی، خفگی و سایر خطرات احتمالی، میتوانند استرس زیادی به والدین وارد کنند. همش نگران بودم یه وقت نیفته، یه وقت چیزی نخوره که خفه بشه، یه وقت دستش بسوزه. تمام خونه رو ایمن کردم که یه وقت آسیبی نبینه. بازم دلم آروم نمیشد. همش چشمم بهش بود. فقط وقتی خواب بود یه کم خیالم راحت میشد. باید سعی کنی خودتو کنترل کنی چون اگه خیلی استرس داشته باشی بچه هم اذیت میشه. ولی خب نگرانی برای بچه طبیعیه و نمیشه جلوش رو گرفت.
کمبود وقت و انرژی
مراقبت از نوزاد و انجام کارهای خانه به طور همزمان، میتواند منجر به کمبود وقت و انرژی در مادر شود. خستگی مفرط و احساس ناتوانی، یکی از مشکلات رایج در بین مادران است. دیگه هیچ وقت برای خودم نداشتم. همش در حال بچه داری و خونه داری بودم. حتی یه دوش درست و حسابی هم نمیتونستم بگیرم. خیلی خسته میشدم ولی نمیتونستم استراحت کنم. حس میکردم دارم از پا میفتم. باید از بقیه کمک بگیری تا بتونی یه کم استراحت کنی. به خودت برس و به نیازهای خودت هم اهمیت بده.
فشار اجتماعی و مقایسهها
فشار اجتماعی و مقایسه کودک خود با سایر کودکان، میتواند باعث ایجاد استرس و اضطراب در والدین شود. هر کودکی با سرعت خاص خود رشد میکند و نباید با دیگران مقایسه شود. همش میگفتن بچه فلانی زودتر حرف زد، زودتر راه افتاد، زودتر دندون درآورد. منم نگران میشدم که چرا بچه من اینجوری نیست. بعد فهمیدم که هر بچه ای با بقیه فرق داره و نباید خودمو با بقیه مقایسه کنم. فقط به نیازهای بچه خودم توجه کردم و سعی کردم بهترین مادر براش باشم. به حرف بقیه اهمیت نده و به غریزه مادری خودت اعتماد کن. هیچکس اندازه تو بچه تو نمیشناسه.
مشکلات مالی
هزینههای مربوط به مراقبت از نوزاد مانند پوشک، شیر خشک، لباس و اسباببازی، میتواند فشار مالی زیادی به خانواده وارد کند. بچه دار شدن خیلی خرج داره. پوشک، شیرخشک، دکتر، لباس. . . همش پول پول پول!مجبور شدم خیلی از چیزهایی رو که دوست داشتم رو حذف کنم. همیشه نگران بودم که بتونم از پس هزینه ها بربیام. بهتره قبل از بچه دار شدن یه برنامه ریزی مالی داشته باشی. میتونی از وسایل دست دوم استفاده کنی تا هزینه ها رو کم کنی. از دوست و آشنا هم میتونی کمک بگیری.
مشکلات ارتباطی با همسر
تغییر نقشها و مسئولیتها پس از تولد نوزاد، میتواند منجر به ایجاد اختلاف و مشکلات ارتباطی بین زوجین شود. کمبود خواب، استرس و خستگی، میتواند این مشکلات را تشدید کند. بعد از بچه دار شدن دیگه مثل قبل وقت نداشتیم با هم حرف بزنیم. همش درگیر بچه بودیم و از هم دور شده بودیم. خیلی دعوا میکردیم و عصبی بودیم. باید سعی کنی با همسرت صحبت کنی و احساساتت رو بهش بگی. با هم وقت بگذرونید و سعی کنید مثل قبل عاشق هم باشید. بچه دار شدن یه تغییر بزرگه و باید با هم این تغییر رو مدیریت کنید.
از دست دادن استقلال
مراقبت از نوزاد به معنای از دست دادن بخشی از استقلال و آزادی فردی است. مادر باید بیشتر وقت خود را صرف مراقبت از کودک کند و نمیتواند مانند قبل به فعالیتهای مورد علاقه خود بپردازد. دیگه نمیتونستم هر وقت دلم خواست برم بیرون، سینما، خرید. . . همش باید به بچه فکر میکردم. دلم برای روزهایی که آزاد بودم خیلی تنگ شده بود. حس میکردم دارم تو خونه زندانی میشم. باید به خودت حق بدی که دلتنگ روزهای قبل باشی. ولی این یه دوره اس و بالاخره تموم میشه. میتونی از کسی کمک بگیری تا بتونی یه کم وقت برای خودت داشته باشی.
افسردگی بعد از زایمان
افسردگی بعد از زایمان یکی از مشکلات شایع در بین مادران است که میتواند با علائمی مانند غم و اندوه، بیحوصلگی، بیخوابی و احساس گناه همراه باشد. در صورت مشاهده این علائم، مراجعه به پزشک ضروری است. بعد از زایمان خیلی احساس تنهایی و غم میکردم. هیچ انگیزه ای برای انجام هیچ کاری نداشتم. حس میکردم مادر بدی هستم و نمیتونم از بچه ام مراقبت کنم. اینا نشونه های افسردگی بعد از زایمان بود. اگه این علائم رو داری حتما به دکتر مراجعه کن. افسردگی بعد از زایمان یه بیماریه و باید درمان بشه.
عدم حمایت کافی
عدم حمایت کافی از سوی همسر، خانواده و دوستان، میتواند دوران بچهداری را برای مادر سختتر کند. حمایت عاطفی، مالی و عملی از مادر، نقش مهمی در کاهش استرس و بهبود کیفیت زندگی او دارد. همه فکر میکردن بچه دار شدن فقط شیرینه و کسی به سختی هاش توجه نمیکرد. همسرم خیلی کمکم نمیکرد و همه کارها رو خودم باید انجام میدادم. خانواده ام هم ازم دور بودن و نمیتونستم ازشون کمک بگیرم. حس میکردم تنها هستم و هیچکس درکم نمیکنه. اگه کسی رو نداری که ازت حمایت کنه میتونی از گروه های حمایتی مادران استفاده کنی. اونجا میتونی با بقیه مادرها صحبت کنی و تجربیاتت رو باهاشون به اشتراک بذاری.







هیچ وقت فکر نمی کردم که اون شب بیداری های همیشگی یه روز تموم بشه… الان که پسرم سه سالشه می خندم وقتی یادش می افتم 😅 یادمه یه بار چنان خوابم برده بود که موقع شیر دادن کلا از دستم افتاد! خدا رحم کرد هیچی نشد…
بعدشم اون کلیک لعنتی… فکر می کردم تا آخر عمرم باید با گریه هاش بسازم. هر کاری کردم ولی بی فایده بود. فقط بغلم می کردم و می چرخیدم توی خونه… یه جوری بود انگار می خواست کل وجودمو به هم بریزه 😩
وای از وقتی دندون در میارن… اینو خیلی رک می گم کسی نباید تو این مدت به کارهای عقب مونده فکر کنه! کلافه کننده ترین دوره زندگیم بود. حتی آب هم نمی خورد چه برسه به غذا… فقط مامان جانیش کنارش باشی 😁
یادمه ماه اول شیردهی چقدر شکستم… باورم نمی شد یه چیز به این طبیعی این همه درد داشته باشه. کاش کسی زودتر بهم می گفت قرص مسکن نباید فقط برای بچه ها باشه 😉
وقتی از شیر گرفتم فکر کردم دنیا به آخر رسیده… ولی عجیب اینجاست که بعد یه هفته یادش رفت! همش نگران بودم اما بالاخره گذشت. خیلی هاشون ترسش بی خودیه 🤷♀️